(*·.¸(`·.¸ سرگرمی و عشاق¸.·´)¸.·*)

میون بودو نبود عشق قطراتی میبارد از کلمات عاشقانه به وبلاگ سرگرمي و عشاق خوش آمدید

خودت پل را بساز

خودت پل خودت را بساز

پسری جوان از شهری دور به دهکده شیوانا آمد و به محض ورود به دهکده بلافاصله سراغ مدرسه شیوانا را گرفت و نزد او رفت و مقابلش روی زمین مودبانه نشست و گفت: «از راهی دور به دنبال یافتن جوابی چندین ماه است که راه می روم و همه گفته اند که جواب من نزد شماست! تو که در این دیار استاد بزرگی هستی برایم بگو چگونه می توانم تغییری بزرگ در سرنوشتم ایجاد کنم که فقر و نداری و سرنوشت تلخ والدینم نصیبم نشود!؟»


ادامه مطلب

[ پنج شنبه 5 خرداد 1390برچسب:پل بساز, داستان,

] [ 13:40 ] [ چوقول و فرزاد ]

[ ]

صفحه قبل 1 صفحه بعد