چشمه ساري که خود را در اعماق درون شما پنهان ساخته است ، روزي قد خواهد کشيد و فوران خواهد کرد و با ترنم و نغمه راه دريا را درپيش خواهد گرفت . جبران خليل جبران
اين کودکان فرزندان شما ني اند ، آنان پسران و دختران اشتياق حياتند و هم از براي او .از شما گذر کنند و به دنيا سفر کنند ، ليکن از شما نيايند . همراهي تان کنند ، اما از شما نباشند. جبران خليل جبران
اگر گام در معبدي نهادي تا اوج فروتني و هراس خود را اظهار کني ، براي هميشه برتري کسي نسبت به کس ديگر نخواهي يافت . براي تو کافي است که گام در معبدي نهي ، بي آنکه کسي تو را ببيند . جبران خليل جبران
دهش (بخشش )، آنگاه که از ثروت است و از مکنت ، هر چه بسيار ، باز اندک باشد ، که واقعيت بخشش ، ايثار از خويشتن است. جبران خليل جبران
رابطه قلبي دو دوست نياز به بيان الفاظ و عبارات ندارد . جبران خليل جبران
پند آموز است ماجراي مردي که زمين را مي کاويد تا ريشه هاي بي ثمر را از اعماق زمين بيرون کشد ، اما ناگاه گنجي بزرگ يافت ؟! . جبران خليل جبران
مگر نه چيزي که امروز در تسلط توست ناچار روزي از دست تو خواهد رفت ؟ پس ، اکنون از ثروت خويش ببخش و بگذار فصل عطا يکي از فصلهاي درخشان زندگي تو باشد . جبران خليل جبران
اي که در رنج و عذابي ! تو آنگاه رستگاري که با ذات و هويت خويش يکي شوي . جبران خليل جبران
وقتي حيواني را ذبح مي کني ، در دل خود به قرباني بگو:نيروي که فرمان کشتن تو را به من داد ، نيرويي است که بزودي مرا از پاي در خواهد آورد و هنگامي که لحظه موعد من فرا رسد ، من نيز همانند تو خواهم سوخت ، زيرا قانوني که تو را در مقابل من تسليم کرده است بزودي مرا به دستي قوي تر خواهد سپرد. خون تو و خون من عصاره اي است که از روز ازل براي روياندن درخت آسماني (در آن سويي طبيعت ) آماده شده است. جبران خليل جبران
مبادا او که داراي اشتياق و نيرويي فراوان است ، به کم شوق طعنه زند که : “چرا تو تا اين حد خمود و ديررسي؟! ” .
زيرا ، اي سوته دل ! فرد صالح هرگز از عريان و لخت نمي پرسد ” لباست کو؟! ” و از بي پناه سوال نمي کند ” خانه ات کجاست ؟! ” . جبران خليل جبران
تاسف ، ابرسياهي است که آسمان ذهن آدمي را تيره مي سازد در حالي که تاثير جرائم را محو نمي کند . جبران خليل جبران
شما را اگر توان نباشد که کار خود به عشق در آميزيد و پيوسته بار وظيفه اي را بي رغبت به دوش مي کشيد ، زنهار دست از کار بشوييد و بر آستان معبدي نشينيد و از آنان که به شادي ، تلاش کنند صدقه بستانيد.زيرا آنکه بي ميل ، خميري در تنور نهد ، نان تلخي واستاند که انسان را تنها نيمه سير کند ، و آنکه انگور به اکراه فشارد ، شراب را عساره اي مسموم سازد ، و آنکه حتي به زيبايي آواز فرشتگان نغمه ساز کند ، چون به آواز خويش عشق نمي ورزد ، تنها مي تواند گوش انساني را بر صداي روز و نجواي شب ببندد. جبران خليل جبران
کار تجسم عشق است. جبران خليل جبران
به روزگار شيرين رفاقت سفره ي خنده بگستريد و نان شادماني قسمت کنيد . به شبنم اين بهانه هاي کوچک است که در دل ، سپيده مي دمد و جان تازه مي شود . جبران خليل جبران
اندوه و نشاط همواره دوشادوش هم سفر کنند و در آن هنگام که يکي بر سفره ي شما نشسته است ، ديگري در رختخوابتان آرميده باشد.شما پيوسته چون ترازوييد بي تکليف در ميانه اندوه و نشاط . جبران خليل جبران
مردم ! هشدار ! که زيبايي زندگاني ست ، آن زمان که پرده گشايد و چهره برنمايد
لکن زندگي شماييد و حجاب خود ، شماييد .
زيبايي قامت بلند ابديت است ، نگران منتهاي خويش در زلال آينه .
اما صراحت آينه شماييد و نهايت جاودانه شماييد . جبران خليل جبران
شما مي توانيد بانگ طبل را مهار کنيد و سيم هاي گيتار را باز کنيد ، ولي کداميک از فرزندان آدم خواهد توانست چکاوک را در آسمان از نوا باز دارد؟ . جبران خليل جبران
از يک خود کامه، يک بدکار، يک گستاخ، يا کسي که سرفرازي دروني اش را رها کرده، چشم نيک راي نداشته باش . جبران خليل جبران
زندگي روزمره شما پرستشگاه و نيز ديانت شماست . جبران خليل جبران
برادرم تو را دوست دارم ، هر که مي خواهي باش ، خواه در کليسايت نيايش کني ، خواه در معبد، و يا در مسجد . من و تو فرزندان يک آيين هستيم ، زيرا راههاي گوناگون دين انگشتان دست دوست داشتني “يگانه برتر ” هستند ، همان دستي که سوي همگان دراز شده و همه آرزومندان دست يافتن به همه چيز را رسايي و بالندگي جان مي بخشد . جبران خليل جبران
در پهنه ي پندار و خلسه ي خيال ، فراتر از پيروزيهاي خود بر نشويد ، و فروتر از شکستهاي خود نرويد . جبران خليل جبران
چه ناچيز است زندگي کسي که با دست هايش چهره خويش را از جهان جدا ساخته و چيزي نمي بيند، جز خطوط باريک انگشتانش را . جبران خليل جبران
حاشا که آواز آزادي از پس ميله و زنجير به گوش تواند رسيد و از گلوگاه مرغان اسير . جبران خليل جبران
چه زيباست هنگامي که در اوج نشاط و بي نيازي هستي دست به دعا برداري . جبران خليل جبران
بسياري از دين ها به شيشه پنجره مي مانند.راستي را از پس آنها مي بينيم، اما خود، ما را از راستي جدا مي کنند . جبران خليل جبران
s
ايمان از کردار جدا نيست و عمل از پندار . جبران خليل جبران
زندگي روزانه شما پرستشگاه شما و دين شماست .آنگاه که به درون آن پاي مي نهيد، همه هستي خويش را همراه داشته باشيد . جبران خليل جبران
گروهي درياي زيباي حقيقت را به درون خود نهان دارند و زلال آنرا در پياله کوچک کلام نمي کنند
به گرماي مهربان سينه ي آنان باشد که جان به سکوتي موزون ماوي گزيند . جبران خليل جبران
انسان فـرزانه با مشعـل دانش و حکمت، پيش رفته و راه بشريت را روشن مي سازد . جبران خليل جبران
اگر به ديدار روح مرگ مشتاقيد ، هم به جسم زندگي روي نماييد و دروازه هاي دل بدو برگشاييد .
که زندگاني و مرگ ، يگانه اند ، همچنانکه رودخانه و دريا . جبران خليل جبران
اگر از دوست خود جدا شدي ، مبادا که بر جدايي اش افسرده و غمين گردي ، زيرا آنچه از وجود او در تو دوستي و مهر برانگيخته است ، اي بسا که در غيابش روشن تر و آشکارتر از دوران حضورش باشد . جبران خليل جبران
به روياها ايمان بياوريد که دروازه هاي ابديت اند . جبران خليل جبران
براستي آيا اين خداوند است که انسان را آفريده است يا عکس آن؟
خداوند، درهاي فراواني ساخته که به حقيقت گشوده مي شوند و آنها را براي تمام کساني که با دست ايمان به آن مي کوبند ، باز مي کند.
نيکي در انسان بايد آزادانه جريان و تسرِي يابد . جبران خليل جبران
همه آنچه در خلقت است ، در درون شماست و هر آنچه درون شماست ، در خلقت است. جبران خليل جبران
شايد بتوانيد دست و پاي مرا به غل و زنجير کشيد و يا مرا به زنداني تاريک بيافکنيد ولي افکار مرا که آزاد است نمي توانيد به اسارت در آوريد. جبران خليل جبران
آنگاه مردم را درست مي ببيني که در بلنديهاي سر به آسمان کشيده حضور داشته باشي و نيز در منزلگاههاي دور . جبران خليل جبران